- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تکیه گاهـم بودهای، ای تکـیۀ بازوی من ثروت و سرمایهات شد مایۀ نیروی من با تو من بار رسالت را به دوشم میکشم ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من در مصیبتهای من سنگ صبورم بودهای با چه صبری مینشستی پای گفت و گوی من سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بامها پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من گرچه در شعب ابیطالب شرایط سخت بود اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من قحطی آب است در شعب ابیطالب ولی غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
آن بانویی که یکسره عشق پیمبر است آری خدیجه است که امشب به بستر است یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش آن سورهٔ سه آیه مگر غیر کوثر است؟ بانـو چه میکـشید ز غـم های دخـترش آنـجـا که حد فـاصل دیـوار تا در است غمدیده فاطمه به که گوید ز غـصهاش سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است رنگ از رخ خدیجه به بستر پریده است امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بدون عشق، بیتی در خورِ املا نخواهد شد که بی اذن قلم شاعر! غزل انشا نخواهد شد شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد از آنجایی که جمع می کشان، منها نخواهد شد می آماده است در ساغر، اَدر کاساً بخوان ای شیخ! که تا ساقی نفرماید « و ناولها» نخواهد شد غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد بر آدم همسری آمد، بر احمد نیز همتایی چه همتایی! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد یکی مَرد و یکی زن، هر دو اما یار یکدیگر که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد چُنان از عشق میدانم به هم وابسته اند اینها که امروز پیمبر در غمش فردا نخواهد شد چه بیهوده است بینامش کلامی بر زبان راندن از اسلامی که بیایثار او احیا نخواهد شد خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند، نه ! که ذکر لا اله ای دوست! بی الّا نخواهد شد اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد امیرالمومنین یک مَرد و اُمّ المومنین یک زن که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را از جنـس دریـا آفـریـدند سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد به کوری حسودان محشری تو ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو شما جان حـسن، جان حـسـینی ظهور نور حق در آستین است که بـانـویـی ز آل الله این است جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند تو در شعب ابیطالب چه دیدی؟ بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی سزای کودک و پیر و جوان است به جان عـرش افـتـاده صدایت به هم زد آسمان را گریههایت اگر چه دفن تو با احترام است اگـر که طـفـل بی بـابـا نمیشد چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمیشد سوالی کرد غساله، مریض است؟
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر
مادر از دست مرو، بال و پرم میسوزد بسکه باران زده ام چشمِ ترم میسوزد بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند رحم کن بر منِ زهرا جگرم میسوزد از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته بـین آتـش بـنـگـر کـه پـدرم میسـوزد دخترت را تک و تنها نگـذاری هرگز که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم میسوزد میرسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم میسـوزد سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم میسـوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری »خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـیبی تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت غـار حـراسـت چـلـهنـشـیـن طـعـام او جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت چـشم رسول در غـم او بارها گـریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای وجـودت هـمه ایـمـانِ خـدا ای بدهکـار دو چـشـمت دریـا خندههایت همهاش نزد رسول اشکهایت همه در شب به خـفا
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
زنی که خواست مردش رَحمةُ للعالمین باشد سزاوارست در القابَـش أمُّ المؤمنین باشد مُحمّد در حرا مبعوث شد امّا قرار این بود از اوّل خانۀ پُر برکت او مَهدِ دین باشد خدیجه ذکرِ لبهای محمّد بود و این یعنی چِقدر این اِسمِ زیبا میتواند دلنشین باشد لغت نامه نوشته معنیاش را ”اَبرِباران زا” که نام نامیاش بابَرکت و رحمت قرین باشد اَمانت بود نـور فاطمه در باطنش، آری ”اَمینه” میتواند مادر”بنتُ الأمین” باشد ازاین مادر که کوثر پرورانده دامن پاکش تَوقّع میرود تا حشر عصمت آفرین باشد قسم بر تار و پود چادر زهرای مظلومه نخی از ریشههای چادرش حَبلُ المتین باشد شهادت میدهد حکّاک،زهرا دوست میدارد عقیقی را که نام مادرش، نقشِ نگین باشد تنم جای کفن در حُلّهای از نور میخوابد اگر مُهر غلامیاش مرا نقش جبین باشد برای مریم عذرا چه فخری برتر از اینکه به رضوان با خدیجه همکلام وهمنشین باشد اگرچه سالها پیش از غدیر از این جهان رفته شهادت داده که حـیدر امیرالؤمنین باشد خدیجه رفته، چون مادر ندارد تاب این راکه ببیند در جوانی دخترش نقش زمین باشد خدایا چادری که یادگار مادر زهـراست نباید زیر دست و پای نامردی لعین باشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر
مادر مرو که فاطمهات زار و مضطر است هجـر تو قـاتل من غـمدیده دختر است غصه مخور به حال پدر چونکه بعد تو زهرای کوچک توبرایش چو مادر است در سرزمین شعب ابی طالب از محن اکنون ز اوج داغ و عزای تو محشر است گـویـا که سـال حـزن بـرای پـدر بُـوَد این سال غم که با غم دنیا برابر است بار سفـر تو بستی و رفـتـی ولی بدان کـوتـاه عـمـر دخـتر مثل کـوثـر است وای از دمی که فاطمهات را تو از بهشت بینی میان شعله و در پشت یک در است جـرم تو هـست یـاری پـیـغـمـبـر خـدا جرم من حزین بخدا عشق حیدر است آنکه فکـنـده لـرزه به جـانم نـظاره بر چندین کفن بود که به دست پیمبر است بعد از شمارش کفن این روضهام شده یک کودک بدون کـفن داغ مادر است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها
فخر من نزد عـرب این بود دختر داشتم آیت من بود و در گهـواره کـوثـر داشتم هرچه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است من زنی هستم که در خانه پیـمـبر داشتم روزهایم شب نمیشد چشم او تا باز بود سایۀ خـورشـید را همواره بر سر داشتم عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت چـشمهـایـش را از اول نیـز بـاور داشتم راههــای آسـمـان را از زبـان هـمـسـرم مـثـل آواز پـر جــبــریـل از بَـر داشـتـم آیـههـا تکـرار او بودند و عـمری بر لبم بـا طــنـیـن نـام او قــنـد مـکـرر داشـتـم چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت هـدیه میدادم اگر صد جان دیگر داشتم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
دلم میخواست امشب اشک چشمم را خبر میکرد دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر میکرد دلم میخواست امشب پایم از ماندن حذر میکرد به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر میکرد دلم می خواست خیس از گریههای ابرها باشم دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست مزار پارههای قلب ختم المرسلین آنجاست یقینا قطعهای از جنّت حق در زمین آنجاست چرا که مرقد خاکی اُمُّ المؤمنین آنجاست شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را به بانویم خـدیجه عرض کردم تا سلامم را سلام ای مادر اسلام، ای خانوم، ای بانو سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو سلام ای مظهر یا حیّ و یا قیّوم ای بانو تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است تو قـیّـومی و با تو پرچم اسلام پاینده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای داده به عـفّت شرف و نام خدیجه ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه ای هـمـسر پـیـغـمـبر اسـلام خدیجه ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده پیـش از شب بعـثت به محمّد گـرویده ای بر تو سلام آمده از داور هستی بگـذشته در آئـین نبی از سر هستی دل داده و دل بُرده ز پیغمبر هستی زیبد که بخوانند تو را مـادر هستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اُمُّ الّـنـجـبـا، فـاطـمه زهـرا به تو داده اسـلام ز امـوال تو سـرمـایه گرفته دین در کـنف عزّت تو سایه گرفته توحـید ز اخلاص تو پیـرایه گرفته اخلاص ز حُسن عملت پایه گـرفته هـمّـت سر تـسلـیم به دیـوار تو سـوده پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده تو در دل سختی به پیـمبر گرویدی هر بار بلا را به سر دوش کشیدی بر یاری اسلام به هر سوی دویدی بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای تکیهگه خـتـم رُسُل نخـل وجـودت ای مکّه ز خاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عصمت معـبود و امید دل احمد اسلام به پا خواست و گـردید مـؤیّد از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد تا حـشـر خلایـق که خـدا را بپـرستند مرهـون فـداکاری و ایـثـار تو هـستند تـنها نشدی هـمـسر و دلـدار محـمّد در سختترین روز شدی یار محمّد در شدّت غم گشتی تو غمخوار محمّد پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ آنروز که افتاد خـزان در چمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو تا بـوی گـل احـمـدی آیـد ز تـن تـو شد جـامـۀ پیـغـمـبـر اکـرم کـفـن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد بـیمـادری فـاطــمـه، تـنهـائـی احـمـد بردار سر از خاک و ببین همسر خود را بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را برگیر به بر دختر بیمادر خود را بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است برخیز که بیمادری فاطمه زود است برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟ بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه پـیـغـمـبر اکـرم ز غـمـت زار بگـرید خـون است دل فـاطـمه مگـذار بگرید ای جامۀ احـمد کـفـنت بر بدن پاک کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک تو بر سر دست نبی و او به سر خاک سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک «میثم» ز غـم نور دو عـین تو بگوید تا صبح قـیامت ز حـسیـن تو بـگـویـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست روشنیاش به جهان روشنی بیهمتاست مـام اسلام و هـمـان مـادر کـلّ دنـیاست هـر چه دارد هـمه در راه حبـیـبش داده یار بیـمار، که هـستی به طـبـیـبـش داده عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست او که خـود در هـمه ایّـام بـمـانـد بـر جا رفت تا دلـبـر خـوش نـام بـمـانـد بر جا پـا بـه پــا هــمــره دلــدار ز غــم آزرده هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست انـبـیـا در ره دین گر چه نـتـیـجـه دارند حال بـیـنـید چرا هـمـچو گـلـی پـژمـرده حـاصل غـربت یـار است اگـر افـسـرده که تو از چه شدهای همسر این مرد یتـیم عـاقـبـت در ره دلــدار فـدا شـد جـانـش با دل زخـمی و خـونـبار فـدا شد جانش مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد بر تو استبـرق زیـبای جـنان گشت کـفن آن چه جبـریل بـیاورد همان گشت کفـن هـر چه غـم گـشـتـه به پـا در عـالـمـیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها
تا سـایـۀ تـو بر سـر دردانـۀ من است این خانه، ای رسول خدا خانۀ من است دل شورهام برای غریبیِ فاطمه است این خود دلیل اشک غریبانۀ من است مـــادر نــدارد و نـگــرانــم بــرای او بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است وقتی عروس میشود این نور چشم من آیـا کـسی مـلازم ریـحــانـۀ مـن اسـت نُه سـاله میرود به سوی خـانـۀ عـلی نُه سالِ بعد شعـله به کـاشانۀ من است گویا کسی به خـانۀ من شعـله میکـشد آتش مگـر حریف به پـروانۀ من است اِنسـیّه را به کوچه مگر خـار میکـنند سیـلی مگر نـوازش جـانـانۀ من است ای دخـتـرم بـرای عــلـی آبـرو گـذار یـاریِ او دعـای صـمـیـمـانۀ من است اَمّن یجیب بر لب من نقـش بسته است ذکـر عـلـی دوای طـبـیـبـانـۀ من است مـیمـیـرم و فـدای رســول خـدا شـوم جـبـریـل هـمکلامِ حکـیـمانۀ من است پـیــراهـن رســول خــدا را بـیــاوریـد این هدیه بر عـطای فقـیرانۀ من است این پیـرُهن به هـفت کـفن بر تـنم کنید زیرا گـریز روضۀ غـمخانۀ من است آیا حـسیـنِ من کـفـن از بـوریـا شـود؟ این اولین عـزا به عـزاخـانۀ من است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
عزای حضرت حوا، عزای هاجر شد عزای مـریم عـذرا، عـزای کـوثـر شد بگـو به کعـبـه لـبـاس سیـاه بر تن کن بگو به مکه که چـشم تو تا ابـد تر شد به جـبـرئـیل بگو آیـه آیـه نـوحه کـنـد که نوحه خوان مصیبت، خود پیمبر شد غـبـار غـصه بر آئیـنـۀ رسول نشست و سر به جیب عزا ذوالفـقار حیدر شد دل نـبـی که شکـست از غـم ابوطالب غـمـی رسید که این داغ دو برابر شد چه روزها که زنان قریش طعنه زدند به دخـتری که به دُرِّ یتـیـم همـسر شد میان آنهمه تکـذیب شهر، ایمان داشت زدند سنگ، اگر بر رسول، سنگر شد شـد اولـیـن زن تـاریـخ که گـل اسـلام به عطر اشـهـد تـوحـیـد او معـطر شد تمام هـسـتی خـود داد تا به لطف خـدا بـه مــادر هـمـۀ اهـل بـیت مــادر شـد نـبـود تـا که بـبـیـنـد عـروسـی زهــرا چـقـدر غـربت بی مادری فـزونتر شد نبود تا که ببـیـند چه زود یـاس بهشت به رنگ سرخ شهادت رسید و پرپر شد نـبـود تـا که بـبـیـنـد، شـهـیـد دخـتـر او مــیــان آتـش دیـــوار و آتـش در شــد نبود تا که ببـیند ز ضربههای غـلاف کـبـود بـازوی آن بـضعـۀ پـبـمـبـر شد نبود تا که ببیند چو لاله غرق به خون گـلـوی تـشـنـۀ شبـیـر و لعـل شبّـر شد نبود تا که ببـیـند که بـوسه گـاه رسول میان گودی خون بوسه گاه خـنجر شد نـبـود تا که ببـیـنـد ز تـیـر حـرمـلـهها چگـونه غـرق تـبـسّم علی اصغـر شد کــنـار تــربـت او آفــتـاب مـیســوزد کسی که بر سر اسلام سایه گـستر شد اگرچه دور، از آن تربتم، ولی دل من کـنـار قـبـر غـریـبـانـهاش کـبـوتـر شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
نظم را نام تو لبریز از فصاحت میکند شعر زیر سایهات، کسب سعادت میکند از خـدا بر تو سـلام آورد جبـریـل امین بر درت پیک خدا عرض ارادت میکند مــادر صدیـقـه و صدیـقـۀ امّـت تـویـی طاهری و دین ز تو کسب طهارت میکند در هـجـوم وحـشی زخـم زبـان ابـتـران دامن پـاک تو کـوثـر را روایت میکـند در بهشت از قصر مروارید داری خانهای خاک راهت سرمه در چشمان جنّت میکند قـافـله در قـافـله سرمایه دادی... عاقبت کـاروان تو محبّت را تـجـارت میکـنـد چلهای خرما رساندی در حرا اما رسول در عوض سیب بهشتی با تو قسمت میکند پیشتر از دیگران دین تو کامل گشته بود تا که قـلـبت با غـدیـر نور بیعت میکند بـر سـر سـجــادۀ اســلام تـو اول زنــی که نـمـازی آسـمـانـی را اقـامت میکـند شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت قبر خاکیّ تو را هر کس زیارت میکند در رثایت شعـر میگوید امیـرالمـؤمنین اشک پیغـمـبر ز داغ تو حکایت میکند مجـلس خـتـم تو را ای برتـرینِ اُمّهـات با دلی محزون به پا ختم رسالت میکند داغ تو، مرگ ابوطالب، شده غم روی غم چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت میکند رفتی و دیگر ندیـدی دشمن پیمان شکن حمله با آتش به سوی بیت عصمت میکند رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در دخترت، خود را مهـیای شهادت میکند رفتی و دیگر ندیـدی کـربلا بر نیـزهها سـورۀ فجـر شـما قـرآن تـلاوت میکـند رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش شیر خـواره کودکی اتـمام حجت میکند رفتی و دیگر ندیدی خـیمههای تشنه را سیلی و کعبه نی و بیداد، غارت میکند رفـتی و دیگر ندیدی دست های بستهای با عزیزان تو صحبت از اسارت میکند رفتی و یک روز میآیی و خواهی دید که طالب حـق شـما بـر پـا قـیـامت میکـند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
همیشه با امینِ خود، امینی راستین بوده است خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده است تمامِ ثروتاش را نذرِ دین مصطفی کرده چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است بپرس از حمزه و عمّار و یاسر خوب میدانند خدیجه بانیِ اسلام در این سرزمین بوده است فقـط او حافـظِ شأنِ امیـر المؤمنیـن باشد فقط او لایقِ عنوانِ اُمّ المومِنین بوده است خـدا آیه به آیه بر دِلش بخشید کوثـر را و بیشک سوره کوثر برایش دِلنشین بوده است خدیجه دختری دارد، پیمبر مادری دارد علی هم یاوری دارد مگر بهتر از این بوده است؟ چه چیزی بهتر از این که علی دامادِ او باشد که تنها آرزویش روزهایِ واپسین بوده است خدیجه رفت امّا پاسخِ این شهر سیلی شد به باورهایِ مردی که خودش یعسوبِ دین بوده ست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین قبل از آنی که بخوانـد آیـهای پیـغـمبرش شأن او بنگر، سلام از ذات حق میآورَد تا که از معراج میآید به خانه همسرش هرچه زنهای عرب زخم زبانش میزدند بیـشتر از قبلها میشد به احـمد باورش میرود اسلام تا اوج آن زمان که میشود ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش پاک تر از او نبوده پس خـدا میخواسته پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش
: امتیاز
|
نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اَسما منِ غمدیده دارم میروم سوی جنان با آه و سوز و ناله و خون دل و اشک روان او، جز قلب زار و مضطر ندارد شب عـروسـی، مـادر نـدارد جـان تو و جـان گـلم، در گـلـشـن ولایت گلچین کند بر یاس من، بعد از نبی جنایت آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* در شعب بوطالب دهم جان و به فکر کوثرم آتش گرفـته از غـم سنگـین دیوار و درم آه، روزی رسد که، با قلب خسته گردد گـل من، ساقـه شکسته من میرَوَم اما ز جان، در اضطراب اویم جان میدهم اما کسی، سیلی نزد به رویم آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* این ماجرا گذشت و وقت محنت و عزا رسید فصل عزای کوثر قـرآن مصطفی رسید آه، اسما بریزد، آب روان را عـلی بشوید، آن قـد کمان را گـل کرده اسما بر لبـش، آوای بیقـرینی کجایی ای خـدیجه تا، فـاطـمه را ببـیـنی آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا (۲)
: امتیاز
|